سهراب سپهری در یک نما

بدون عنوان، طراحی، اثر سهراب سپهری

آبی آبی بود که صدا می‎زد. این رنگ در زندگی‎ام دویده بود .میان حرف و سکوتم بود. در هر مکثم تابش آبی بود. فکرم بالا که می‎گرفت آبی می‎شد. آبی آشنا بود. من کنار کویر بودم. و بالای سرم آبی فراوان بود. روی زمین هم ذخیره‎ی آبی بود.[۱] آبی آسمان تماشای آبی آسمان تماشای درون […]

نشانی/ مرتضی ممیز

مرتضی ممیز ـ عکس از مریم زندی

  من سهراب سپهری نقاش را بیشتر می‎شناسم. سپهری شاعر را هم خوب می‎شناسم. سپهری شاعر همان سپهری نقاش است که در تابلوهای او همان نسیم کلماتش را پَرپَر می‎کند. حرف‎هایم، مثل یک تکه چمن روشن بود من به آنان گفتم، آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می‎تابد ( سوره […]

پنج نامه از بهمن محصص به سهراب سپهری

بهمن محصص ـ عکس از علی دهباشی

  رم ۲۹ اکتبر [۱]۱۹۵۷ جناب سپهری، شنیدم که تو هم در رفتی.. خیلی خوشحال شدم و صادقانه آرزو دارم که برنگردی. طوری پیش نیاید که مجبور به بازگشت شوی. امیدوارم که خوش و خرم باشی. همین طور جناب عصار که یک روز جمعه به اتفاقش و کاظمی به فیلم « جادوگر شهر زمرد» که […]