ادوارد دوگونکور(سمت چپ) به همراه برادش ژول عکاس: فلیکس نادار

جایزه‎ی ادبی گنکور و بنیان‎گذار آن/ خجسته کیهان

22 مهر 1395

ادموند دو گنکور[۱] (۱۸۹۶ – ۱۸۲۲)، بنیان‎گذار مهم‎ترین جایزه‎ی ادبی فرانسه نویسنده‎ای صاحب سبک بود که در نیمه‎ی دوم قرن نوزدهم به شهرت رسید. ادموند که در شهر نانسی در خانواده‎ای نیمه اشرافی به دنیا آمده بود همراه با برادرش ژول(۱۸۷۰ – ۱۸۳۰) به نگارش آثار ادبی پرداخت. دو برادر که در طول زندگی ژول جدایی‎ناپذیر بودند، به اتفاق می‎نوشتند و گونه‎ای مشارکت را تجربه می‎کردند که شاید در تاریخ ادبیات بی‎همتا باشد. برادران گنکور والدینشان را در جوانی از دست دادند. در آن هنگام ادموند که کارمند خزانه‎داری بود چنان از شغل خود بیزار بود که به خودکشی می‎اندیشید، اما از آن پس با ثروتی که به ارث برده بودند توانستند بی‎دغدغه اوقات خود را به هنر اختصاص دهند. آن‎ها کلکسیونی از آثار هنری قرن هجدهم ـ بیشتر طراحی و آثار پاستل ـ به سبک‎هایی که در آن دوران پر طرفدار نبود گرد آوردند. با این حال به نویسندگی گرایش داشتند و به زودی با روزنامه‎نگاری به شهرت رسیدند. برادران گنکور فعالیت حرفه‎ای خود را به انتشار شرح تعطیلاتی که با هم گذرانده بودند آغاز کردند و رفته رفته در نشریات گوناگون مقالاتی درباره‎ی نقاشان قرن هجدهم به چاپ رساندند، مقالاتی که بعداً به شکل مجموعه‎ای زیر عنوان “هنر قرن هجدهم” منتشر شد. همین کتاب بود که بار دیگر باعث ایجاد علاقه‎ی هنر دوستان به سبک‎های ویژه‎ی قرن هجدهم، از جمله سبک رمانتیسم شد و بار دیگر نام واتو [۲] را بر سر زبان‎ها انداخت. آثار بعدی آن‎ها از جمله ” تصویری صمیمانه از قرن هجدهم”، ” زن در قرن هجدهم” و سایر آثار، از اسناد، نامه‎ها، لباس‎های باقی مانده، ترانه‎ها و نوشته‎های گوناگون مربوط به آن زمان  مایه می‎گرفت.

ادوارد دوگونکور(سمت چپ) به همراه برادش ژول عکاس: فلیکس نادار
ادوارد دوگونکور(سمت چپ) به همراه برادش ژول عکاس: فلیکس نادار

اما آن‎ها خود را بیشتر رمان‎نویس می‎دانستند، به سبک ناتورالیسم گرایش داشتند و پس از این که ژول در ۳۹ سالگی بر اثر بیماری مقاربتی درگذشت، ادموند به نوشتن ادامه داد، اگرچه به گفته‎ی او نویسنده‌ی واقعی ژول بود. برادران گنکور در نوشتن رمان نیز با کوششی مشابه به افشاء واقعیت‎های درونی و پنهان زندگی و جامعه‎ی عصر خود تمایل داشتند. از شش رمانی که منتشر کردند، ژرمینی لاسرتو[۳] که در سال ۱۸۶۵ به چاپ رسید مشهورتر است. این رمان بر اساس زندگی دوگانه‎ی مستخدمشان رز مالینگر [۴] نوشته شده، دختری که تا مدتها از دزدی‎ها و آنچه مخفیانه انجام می‎داد بی‎خبر بودند.

رمان ژرمینی لاسرتو  که چهارمین رمان این دو نویسنده است، ماجراهای زندگی دختر روستایی فقیری را روایت می کند که با نیاز ها و آرزوهای فراوان به پاریس آمد، اما به زودی تسلیم هوا و هوس شد و به هر خواسته ای تن داد.

در این رمان که بر اساس زندگی رز مالینگر نوشته شده، دختر روستایی چنان در بی بند و باری افراط کرد که سر انجام بر اثر بیماری که در آن زمان درمان ناپذیر بود در بیمارستانی جان سپرد.

به گفته‎ی منتقدین برادران گنکور نوع تازه‎ای از رمان خلق کردند که یادآور تابلوهای نقاشی کلود مونه[۵] است و بر اساس طرح شکسته‎ای از رنگ‎ها و حالت‎های متضاد و حرکت‎های غیر منتظره پیش می‎رود. شاید بتوان گنکورها را پیش کسوت نویسندگان رمان نو دانست، زیرا در حالی که آثار منتشر شده در آن زمان، از جمله آثار فلوبر، با همه‎ی جزئیات بیش از هر چیز گونه‎ای از یگانگی را تصویر می‎کردند، رمان‎های برادران گنکور عمداً از یگانگی چشم می‎پوشیدند تا حسی از گذر زمان، گرمی و شکل لحظه‎ها را به دست دهند. این رمان‎ها نه داستان بلکه فضای یک گالری نقاشی را دارند که تصاویری از سویه‎های آنی جهان را به نمایش می‎گذارد.

با این حال امروز این دو بیشتر به خاطر یاداشت‎هایی که باقی گذاشته‎اند شهرت دارند، یاداشت‎هایی که جامعه‎ی ادبی اواخر قرن نوزدهم فرانسه را از نزدیک توصیف می‎کند. در نیمه‎ی دوم قرن نوزدهم بیشتر افراد اهل قلم با برادران گنکور رفت و آمد داشتند و برخی تحت تأثیر سبک هنری آن دو قرار می‎گرفتند. به این ترتیب ادموند و ژول در  “یاداشت های برادران گنکور” محافل و فضای ادبی پاریس را در سال‎های ۱۸۵۱ تا ۱۸۹۶ تصویر کرده‎اند. این دو نویسنده که با ژرژ ساند، امیل زولا، تورگنیف، آندره ژید و آلفونس دوده هم عصر بودند، تصویر اعجاب‎آوری از تلاش برای حفظ شهرت، و وحشت از مرگ ترسیم کرده‎اند، بطوری که اگر هم با نویسندگان و شعرای خیابان هوسمان[۶] پاریس آن زمان آشنا نباشیم، ما را در فضای رقابت‎ها، دوستی‎های تلخ و گفتگوهای ادبیان آن دوران قرار می‎دهد. همچنین از خلال این سطور با دیدگاه آندره ژید درباره‎ی آثار برادران گنکور آشنا می‎شویم که نوشته بود:” ممکن نیست صفحه‎ای از آثار این دو را بخوانید و از میان خطوط به رضایتی که از خود دارند پی نبرید.”

اکثر نویسندگانی که برادران گنکور ملاقات می‎کردند در وحشت از مرگ زود هنگام به سر می‎بردند، زیرا بسیاری در آن دوران بر اثر بیماری‎های مقاربتی یا زیاده‎نوشی جان می‎باختند. در واقع در پایان یادداشت‎ها تئوفیل گوتیه، تورگنیف و فلوبر درگذشته بودند. با این حال آلفونس دوده و امیل زولا بیشتر از این وحشت داشتند که بی آن که به شهرت برسند بمیرند.

از سوی دیگر مرگ وسیله‎ی تغییر در سلسله مراتب اجتماعی نیز بود، بطوری که ادموند دو گنکور پس از مرگ ویکتور هوگو نوشت:” به نظر می‎آید امیل زولا نفس راحتی کشیده، چون حالا عنوان سرکردگی ادبا به او می‎رسد.”

ادموند سپس در سال ۱۸۸۵ “سالن” ادبی خود را آغاز کرد که ” اتاق زیر شیروانی” نام داشت زیرا در اتاق بزرگ و مجلل زیر شیروانی منزل پدری اش برگزار می‎شد و مکانی برای دیدار و ارائه‎ی آثار ادبا بود.

برادران گنکور در سال  ۱۸۶۷ ، یعنی سه سال پیش از مرگ ژول به فکر بنیان‎گذاری جایزه‎ی ادبی گنکور افتادند که با تأسیس آکادمی مرکب از ده عضو آغاز به کار می‎کرد. امروز جایزه ی گنکور که توسط آکادمی به نویسنده‎ی “بهترین و خیال انگیزترین اثر منثور سال” اهدا می‎شود، پر آوازه‎ترین و ممتازترین جایزه‎ی ادبی فرانسه است. آکادمی گنکور چهار جایزه‎ی دیگر نیز دارد که به نویسندگان اولین رمان، داستان کوتاه، مجموعه‎ی اشعار و بیوگرافی اهدا می‎شود. در کشور فرانسه پنج جایزه‎ی ادبی دیگر نیز سالانه اهدا می‎شود که عبارتند از جایزه‎ی بزرگ رمان آکادمی فرانسه، جایزه‎ی فمینا[۷] ، جایزه‎ی رنودو [۸]، جایزه ی انترالی[۹] و جایزه ی مدیسی[۱۰].

برگزاری مراسم اهداء جایزه‎ی گنکور از سال ۱۹۰۳ معمول شد. ادموند دو گنکور که در آن زمان ناشری سرشناس نیز بود املاک خود را برای ایجاد آکادمی به ارث گذاشت. ادموند برای زنده نگه داشتن خاطره‎ی برادرش ژول این آکادمی را بر پا کرد، و از سال ۱۹۰۳، هر سال مراسم اهداء جایزه در ماه دسامبر برگزار می‎شود. داوران در ماه نوامبر در رستوران دروآن[۱۱]  گرد هم می‎آیند تا تصمیم گیری کنند. از مهم‎ترین برندگان این جایزه می‎توان مارسل پروست، سیمون دوبووآر، آندره مالرو و ماگریت دوراس را نام برد.

هدف از اهداء این جایزه ابتدا تأمین مالی نویسندگان تازه کار بود تا بتوانند به نوشتن آثار بعدی ادامه دهند. اما امروز ارزش مادی آن نمادین است (حدود ۱۰ یورو) و از سال ۱۹۰۳ تغییری نکرده است. در واقع امتیاز برنده شدن بیشتر به افزایش بی اندازه‎ی فروش رمان برندگان باز می‎گردد، بطوری که برندگان جایزه‎ی ادبی گنکور در اندک زمانی ثروتمند می‎شوند.

مارسل پروست
مارسل پروست

اما چند ماه پس از برگزاری نخستین مراسم این جایزه، جایزه‎ی بحث انگیزی زیر عنوان “فمینا” ایجاد شد، به این خاطر که در تقابل با هیئت داوران گنکور که همگی مرد بودند، داوران جایزه‎ی فمینا را فقط زنان تشکیل می‎دادند. از این گذشته بعضی از تصمیمات داوران گنکور در مورد برندگان جایزه نیز با مخالفت‎هایی رو به رو شده است که مشهورترینشان به سال ۱۹۱۹ و تعلق گرفتن جایزه به مارسل پروست باز می‎گردد. بسیاری گمان می‎کردند این جایزه باید به رولاند دورگله[۱۲]  که رمانی درباره‎ی جنگ جهانی اول نوشته بود اهداء شود. از این گذشته جایزه باید به نویسندگان جوان با استعداد تعلق می‎گرفت، در حالی که پروست در چهل و هشت سالگی “جوان” به حساب نمی‎آمد – اگرچه در آغاز کار بود که شرط کاندیدا شدن برای جایزه را شامل می‎شد و سن در آن نقشی نداشت.

در سال ۱۹۳۲ نیز از رمان “سفر به انتهای شب” اثر لویی فردیناند سلین صرف ظر شد و جایزه به رمان “گرگ‎ها” اثر گی مازلین [۱۳] تعلق گرفت. این تصمیم داوران چنان بحث انگیز شد که  اوژن ساکامانو [۱۴] در سال ۱۹۹۲  کتابی درباره‎ی روند تصمیم‎گیری اعضاء آکادمی گنکور نوشت. با این که جایزه تنها یک بار به نویسندگان تعلق می‎گیرد، رومن گاری دو بار برنده ی آن شد، یک بار در سال ۱۹۵۶ برای رمان”ریشه های آسمان” و بار دیگر در سال ۱۹۷۵برای” زندگی پیش رو”، رمانی که با نام مستعار امیل آژار[۱۵] منتشر کرده بود.  آکادمی در حالی به آژار جایزه داد که از هویت واقعی‎اش بی خبر بود. در این هنگام در توطئه‎ای ادبی پل پاولویچ[۱۶]، از بستگان رومن گاری برای دریافت جایزه نزد داوران رفت وخود را امیل آژار معرفی کرد. رومن گاری بعدها در کتابی زیر عنوان ” زندگی و مرگ امیل آژار” که پس از مرگش منتشر شد از حقیقت پرده برداشت.

برندگان جایزه‎ی ادبی گنکور در پنج سال اخیر عبارتند از: میشل هولبک [۱۷] برای رمان “نقشه ی سرزمین” در سال ۲۰۱۰، الکسیس ژنی[۱۸]  برای رمان “هنر فرانسوی جنگ” در سال ۲۰۱۱، ژروم فراری [۱۹] برای رمان “موعظه درباره‎ی سقوط رم” در سال ۲۰۱۲، پیر لومتر [۲۰] برای رمان “خداحافظ بالایی” در سال ۲۰۱۴، لیدی سالور[۲۱]  برای رمان “نباید گریست” در سال ۲۰۱۴، و ماتیاس انار[۲۲] برای رمان “قطب نما” در سال ۲۰۱۵.

میشل هولیک
میشل هولیک

 

رمان ماتیاس انار را چنین توصیف کرده‎اند: مدیحه‎ای شاعرانه درباره‎ی تاریخ طولانی روابط فرهنگی شرق و غرب”.

رمان “قطب نما” ماجرای زندگی یک موسیقی‎دان جوان اطریشی را روایت می‎کند که در شهر وین به بستر بیماری افتاده و طی روزهای و شب‎های بی‎خوابی مسائل مختلفی از جمله عشق یک جانبه‎ی خود به دختری فرانسوی و روابط مابین اروپا و خاورمیانه را در ذهن مرور می‎کند.

آلکسیس ژنی
آلکسیس ژنی

 

 

 

 

 

[۱] – Edmond de Goncourt

[۲] – Watteau

[۳] – Germini lacerteau

[۴] -Rose Malinger

[۵] – Claude Monet

[۶] — Haussman

[۷] -Femina

[۸] — Renaudot

[۹] – Interallie

[۱۰] — Medicis

[۱۱] –Drouant

[۱۲] — Roland Dorgeles

[۱۳] – Guy Mazeline

[۱۴] – Eugene Saccomano

[۱۵] – Emile Ajar

[۱۶] — Paul Pavlovitch

[۱۷] – Michel Houellebecqu

[۱۸] – Alexis Jenni

[۱۹] – Jerome Ferrari

[۲۰] – Pierre Lemaitre

[۲۱] — Lydie Salvayre

[۲۲] – Mathias Enard