کلبه فیلومل/آگاتا کریستی/ ترجمه گلبرگ برزین

«خدانگهدار، عزیزم.» «خدانگهدار، جان دلم.» آلیکس مارتین پشت در کوتاه چوبی حیاط ایستاده بود و همسرش را که روی جاده‎ای که به سوی روستا می‎رفت و از او دور می‎شد نگاه می‎کرد. همسرش کمی پیچید و دیگر از نظر دور شد، اما آلیکس به همان شکل ماند، و بی‎هوا طره‏ای از موهای قهوه‎ای تیره‎اش را […]