سهراب سپهری در یک نما
آبی آبی بود که صدا میزد. این رنگ در زندگیام دویده بود .میان حرف و سکوتم بود. در هر مکثم تابش آبی بود. فکرم بالا که میگرفت آبی میشد. آبی آشنا بود. من کنار کویر بودم. و بالای سرم آبی فراوان بود. روی زمین هم ذخیرهی آبی بود.[۱] آبی آسمان تماشای آبی آسمان تماشای درون […]