چهار شعر از مارگارت آتوود/ترجمۀ محمدرضا فرزاد
این عکس من است چند وقت پیش گرفتهاندَش اول به نظر نسخهی چاپیِ بیحالی میآید: خطوطی محو و شتَکهایی خاکستری که به خوردِ کاغذ رفتهاند. بعد، دقیقتر که میشوی، در گوشهی سمت چپ چیزی شبیه شاخهای میبینی: بخشی از درختی ( کاجِ کریسمسی یا صنوبری) معلوم میشود و در سمت راست، بالاتر در نیمه راهِ […]
گفتگو با مارگارت آتوود/اِد فین/ ترجمه سیما سلطانی
داستاننویسیِ تغییرات آب و هوا،[۱] میتواند به ژانری ملالآور تبدیل شود. داستانپردازان بدشان نمیآید که از تغییرات آب و هوا، کسب و کاری عبوس بسازند و با تازشِ شوم مرگ، ویرانی، زیر آب بردنِ آثار تاریخی و گرسنگی دادن به کودکان عامهپسندش کنند. مارگارت اتوود استثنایی مشهود است، به نحوی از پسِ ماجرا برآمده است […]