نامه‌ی‌ سوزان‌ سانتاگ‌ به‌ بورخس‌*/ترجمه‌ احمد اخوت‌

31 خرداد 1395

 

۸-۲۵-۲۰۱۱ ۱-۰۹-۰۸ AM

سیزدهم‌ ژوئن‌ ۱۹۹۶، نیویورک‌.

 بورخس‌ عزیز  :

 از آنجا که‌ پیوسته‌ نوشته‌هایت‌ را زیر عنوان‌ جاودانگی‌ طبقه‌بندی‌ می‌کنند چندان‌ به‌ نظر غریب‌ نمی‌رسد که‌ نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ تو بنویسم‌. (از مرگ بورخس‌ ده‌ سال‌ گذشت‌). اگر بخواهیم‌ بگوییم‌ کسی‌ از معاصران‌ ما به‌ جاودانگی‌ ادبی‌ رسید تو بودی‌. گرچه‌ تو نیز عمدتاً ثمره‌ی‌ زمان‌ و فرهنگت‌ بودی‌ اما می‌دانستی‌ چگونه‌ این‌ دو را تعالی‌ بخشی‌ که‌ کاملاً جادویی‌ به‌ نظر آیند. این‌ را تا حدودی‌ مدیون‌ گستردگی‌ دید و دقت‌ زیادت‌ بودی‌. تو کم‌محوربین‌ترین‌ نویسندگان‌ و سرراست‌ترین‌شان‌ بودی‌. همین‌طور استادانه‌تر از بقیه‌. این‌ را هم‌ مرهون‌ خلوص‌ طبیعی‌ روحت‌ هستی‌. گرچه‌ مدتی‌ طولانی‌ در میان‌ ما زندگی‌ کردی‌ اما مشکل‌پسندی‌ و بی‌طرفی‌ات‌ در کار هنر از تو مسافر ذهنی‌ کارآمدی‌ ساخت‌ که‌ به‌ دوره‌های‌ دیگر نیز سفر کردی‌. تو برخوردار از حس‌ زمانی‌ متفاوت‌ از بقیه‌ی‌ مردم‌ بودی‌. باور کلیشه‌ای‌ به‌ گذشته‌ و حال‌ و آینده‌ از نظر تو بی‌معنا بود. دوست‌ داشتی‌ بگویی‌ هر لحظه‌ از زمان‌ شامل‌ گذشته‌ و آینده‌ است‌ و (تا آنجا که‌ یادم‌ هست‌) جمله‌ای‌ را از برونینگ‌ شاعر نقل‌ می‌کردی‌ که‌ تقریباً چنین‌ نوشت‌ «اکنون‌ لحظه‌ای‌ است‌ که‌ آینده‌ در گذشته‌ سقوط‌ می‌کند». این‌ البته‌ بخشی‌ از فروتنی‌ توست‌ که‌ همیشه‌ می‌خواستی‌ نظر و سلیقه‌ات‌ را در قالب‌ گفته‌ی‌ نویسندگان‌ دیگر بیان‌ کنی‌. فروتنی‌ات‌ از اطمینان‌ تو به‌ منش‌ و وجودت‌ سرچشمه‌ می‌گرفت‌.

 تو کاشف‌ شادی‌های‌ جدید بودی‌. آدمی‌ عمیقاً بدبین‌ مانند تو، فردی‌ آرام‌ و ساکت‌ چه‌ نیاز داشت‌ به‌ برافروختگی‌. هنرمند باید فردی‌ خلاق‌ باشد و تو بالاتر از همه‌ چیز انسانی مبتکر‌ بودی‌. آرامش‌ و اعتلای‌ خودی‌ که‌ تو به‌ آن‌ دست‌ یافتی‌ برایم‌ مثال‌زدنی‌ است‌. تو ثابت‌ کردی‌ به‌ ناخرسندی‌ نیاز نیست‌ حتی‌ وقتی‌ کاملاً نابینایی‌ و دیگر نمی‌خواهی‌ خود را فریب‌ دهی‌ که‌ همه‌ چیز دلپذیر است‌. جایی‌ گفته‌ای‌ (وقتی‌ از کوریت‌ حرف‌ می‌زدی‌) نویسنده‌ ــ با تیزهوشی‌ اضافه‌ کردی‌ همه‌ی‌ آدم‌ها ــ باید فکر کند هر اتفاقی‌ که‌ برایش‌ می‌افتد یک‌ موهبت‌ است‌.

 تو موهبتی‌ بزرگ‌ برای‌ نویسندگان‌ بودی‌. در ۱۹۸۲ ــ چهار سال‌ قبل‌ از آنکه‌ از میان‌ ما بروی‌ ــ در مصاحبه‌ای‌ گفتم‌ : «امروز هیچ‌ نویسنده‌ی‌ زنده‌ای‌ مثل‌ بورخس‌ اینقدر برای‌ ما نویسنده‌ها اهمیت‌ ندارد. تعداد بسیار کمی‌ از ما از او نیاموخته‌اند و از وی‌ تقلید نکرده‌اند.» این‌ سخن‌ هنوز هم‌ صادق‌ است‌. ما همچنان‌ از تو می‌آموزیم‌ و تقلید می‌کنیم‌. تو به‌ مردم‌ راه‌های‌ تازه‌ای‌ از تخیّل‌ را ارائه‌ دادی‌ در حالی‌ که‌ بارها و بارها دین‌ ما را به‌ گذشته‌، و بالاتر از همه‌، به‌ ادبیات‌ یادآور شدی‌. گفتی‌ ما تقریباً هر آنچه‌ را که‌ هستیم‌ و بوده‌ایم‌ مدیون‌ ادبیاتیم‌. اگر کتاب‌ها ناپدید شوند تاریخ‌ نیز نابود می‌شود و به‌ تبعش‌ انسان‌ هم‌ از بین‌ می‌رود. مطمئنم‌ نظرت‌ درست‌ است‌. کتاب‌ها نه‌ تنها حاصل‌ جمع‌ رؤیاهای‌ برگزیده‌ی‌ ما بلکه‌ مجموعه‌ خاطراتمان‌ نیز هستند. آنها همچنین‌ الگویی‌ از خودِ استعلایی‌ را به‌ ما می‌دهند. بعضی‌ از مردم‌ خواندن‌ را فقط‌ نوعی‌ گریز می‌بینند، فرار از «واقعیت‌» زندگی‌ روزمره‌، به‌ دنیای‌ تخیلی‌، یعنی‌ جهان‌ کتاب‌. دستاورد کتاب‌ بیشتر از این‌ است‌. آنها راهی‌ هستند برای‌ رسیدن‌ به‌ انسانیت‌ کامل‌.

 متأسفم‌ که‌ بگویم‌ کتاب‌، امروز در زمره‌ی‌ گونه‌های‌ در معرض‌ خطر طبقه‌بندی‌ می‌شود. منظورم‌ البته‌ شرایط‌ خواندن‌ نیز هست‌ که‌ ادبیات‌ و تأثیرش‌ را بر روان‌ انسان‌ها ممکن‌ می‌سازد. به‌ ما می‌گویند به‌ زودی‌ «متن‌» مورد نیازمان‌ را بر صفحه‌ی‌ رایانه‌ می‌بینیم‌، می‌توانیم‌ به‌ دلخواه‌ تغییر شکلش‌ دهیم‌، هر آنچه‌ می‌خواهیم‌ از آن‌ بپرسیم‌ و با متن‌ تعامل‌ برقرار کنیم‌. اگر قرار باشد کتاب‌ به‌ صورت‌ متنی‌ درآید که‌ با توجه‌ به‌ معیارهای‌ بهره‌دهی‌ با آن‌ برخورد کنند نوشته‌ خیلی‌ راحت‌ ممکن‌ است‌ به‌ رسانه‌ای‌ در خدمت‌ تبلیغات‌ تبدیل‌ شود. این‌ است‌ آنچه‌ که‌ در آینده‌ باید در انتظارش‌ باشیم‌ و نویدش‌ را به‌ ما می‌دهند که‌ دنیایی‌ «دموکراتیک‌»تر از امروز است‌. این‌ البته‌ چیزی‌ کمتر از مرگ‌ حقیقت‌ و کتاب‌ نیست‌.

 با فرارسیدن‌ زمانی‌ این‌ چنین‌ دیگر به‌ کتاب‌سوزی‌های‌ بزرگ‌ نیاز نیست‌. وحشیان‌ دیگر نباید کتاب‌ها را بسوزانند. ببر در خود کتابخانه‌ است‌. بورخس‌ عزیز حتماً توجه‌ داری‌ که‌ من‌ اصلاً از شکایت‌ کردن‌ لذت‌ نمی‌برم‌؛ اما چه‌ کس‌ بهتر از تو برای‌ اینکه‌ درباره‌ی‌ سرنوشت‌ کتاب‌ها و خواندن‌ با او درددل‌ کنم‌؟ (بورخس‌ ده‌ سال‌ گذشت‌!). همه‌ی‌ حرفم‌ این‌ است‌ که‌ دلمان‌ برایت‌ تنگ‌ شده‌. واقعاً تنگ‌ شده‌. تو همچنان‌ متفاوت‌ از بقیه‌ای‌. دورانی‌ که‌ در آستانه‌ی‌ ورودش‌ هستیم‌، قرن‌ بیست‌ و یکم‌، روح‌ را به‌ شکل‌هایی‌ جدید خواهد آزمود؛ اما به‌ تو اطمینان‌ می‌دهم‌ بعضی‌ از ما «کتابخانه‌ی‌ بزرگ‌» را تنها نخواهیم‌ گذاشت‌ و تو همچنان‌ حامی‌ و قهرمانمان‌ خواهی‌ بود.

 

 * برگرفته‌ از :

 “Susan Sontag: a letter to Borges”, where the stress falls, Jonathan Cape, 2001.