جهان ملک خاتون / دومنیک پرویز بروکشا ترجمه: دکتر مصطفی حسینی

11 فروردین 1399
مینیاتور دورۀ صفوی

جهان ملک خاتون (تولّد بعد از سال ۷۲۴ ق.، وفات بعد از سال ۷۸۴ ق.)، شاهدختی از خاندان اینجو و شاعر هم­روزگارِ حافظ (۷۱۵– ۷۹۲) است. وی تنها فرزندِ پادشاهِ اینجو، جلال­الدّین مسعود شاه (مقتول به ۷۴۳ ق.)، بود که دوران کودکی را پشت­ سر نهاد. نسبِ او از طرف مادر به خاندان چوپانیان آذربایجان و وزیر ایلخانی رشیدالدّین فضل­الله می­رسد (معین­الدّین نطنزی، صص. ۱۷۰- ۱۷۲). جهان ملک خاتون (از این پس جهان) بین سال­های ۷۴۳ تا ۷۴۷ ق. به همسری امین­الدّین جهرمی، ندیم عمویش، شاه شیخ ابواسحق، درآمد (جهان ملک خاتون، مقدمۀ مصححان، صص. سه ــ ده؛ آدمیت، دو، صص. ۱۵۱- ۱۵۳؛ صفا، سه/ دو، ص. ۱۰۴۷). تخلّص­اش‌، که اغلب‌ بیش از یکبار در یک غزل­‌ آورده، «جهان»‌ بود‌. سبک و سیاقِ شعر او حاکی از این است که با مردان نامدارِ هم­عصرش، حافظ و عبید زاکانی، آشنا بوده است. حکایت­های نقل­شده­ از دولتشاه سمرقندی (صص. ۲۸۹-۹۰) و فخر هروی (صص. ۱۲۲-۲۳) نیز مؤیّد همین نکته است.

پس از قتل مسعود شاه در سال ۷۴۳ ق.، شاه شیخ ابواسحق که اکنون حامی جهان شده بود، او را به سرودنِ شعر تشویق کرد. در سال ۷۵۳ ق. شیراز به تصرّف امیرمبارزالدّین محمّد بن مظفر (حکومت ۷۱۳- ۷۵۹) درآمد، و ظاهراً پس از تصرّف شیراز به دست آل مظفر جهان در شیراز باقی ماند. جهان امیرمبارزالدّین را دست­ کم در یک غزل (شمارۀ ۱۳۲۱؛ که احتمالاً پس از مرگ امیرمبارزالدّین سروده شده) به ریشخند گرفت:

             [ز خانمان و ز جان و جهان برآمده­ام/ به دور دولت سلطان محمّد غازی   

به پنج روزه فریب جهان مشو مغرور/ که دور چرخ بسی کرده است از این بازی] م.     

 امّا او شاه شجاع پسر بزرگ و جانشینِ امیرمبارزالدّین را ستود؛

             [جلال ‌دنیی و دین‌ کهف ملک ‌شاه ‌شجاع/ که صیت معدلتش ملک بحر و بر دارد

قضا ز نافذ امرش گرفت منشوری/ قضا نفاذ در احکام زین قدر دارد

شهی که رأی زرینش اگر رضا بخشد/ نزاع خلقی از گرگ و میش بردارد

جهان­پناها آنی که وهمِ دوراندیش/ ز درک پایۀ تو کندی بصر دارد

که را به پایۀ قدرت رسیده دست سخن/ که بنده نیز در آن معرض این قدر دارد

ولی دعای تو چون واجب است بر جمهور/ ز من خِرد مگر آن عذر معتبر دارد

علی­الدوام که چون راهبان ازرق­پوش/  فلک ز منطقۀ کهکشان کمر دارد

            به بندگی­ات کمر بسته خسروان جهان/ که خسرویِ جهان از تو زیب و فر دارد] م.

شاه ­شجاع نسبت به پدرش علاقۀ بیشتری به شعر و ادب داشت و دو بار، در ۷۵۹-۷۶۴ ق. و در ۷۶۷- ۷۸۵ ق.، حاکم شیراز شد. به نظر می­رسد که جهان دست ­کم تا سال ۷۸۴ ق. زنده بوده است، زیرا در شعرش پادشاه آل جلایر سلطان احمد بن شیخ اویس (حکومت ۷۸۳- ۸۱۲) که از آن سال حاکم اصفهان بوده را می­ستاید:

             [آمد نسیم و بوی تو را آورد سوی من/ بادا فدای جان نسیم تو جان و تن

وه وه چه گویمت که چه خندان و شاد داشت/ ما را نسیم وصل او پس از سوی قرن

ای دوست تا نسیم تو بشنیدم از صبا/ از چشمم اوفتاد گل و لاله و سمن

تا نکهت شمامۀ زلف تو شنیده­ام/ آشفته شد ز شوق دل و جان ممتحن…

احمد بهادر آن­که ز تأیید عدل او/  هر تیر را اساس محبّت سوی مجن

دولت به گرد مشرق و مغرب بگشت و باز/ هم باز گشت و کرد به درگاه او وطن

آن رستمی که گاه نبرد از نهیب او/ کوه گران بلرزد و فرهاد کوهکن

دشمن چو عزم رزم تو سازد تناورا/  اوّل اساس گور کند راست با کفن

آن سروری که هیچ ندارد به هیچ روی/ در هیچ باب هیچ نظری به هیچ فن

حقاً که رسم ظلم و تطاول نیافت روی/ از آنجا که کرد مرکب عدل تو تاختن

شاها در تو مقصد ارباب حاجت است/ رحمی بکن نظر به من ناتوان فکن

بنیاد بقعه­ای که بزرگان نهاده­اند/ ای کان عدل و مرحمت آباد کن، مکن

چون روز روشن است در احسان و عدل تو/ آثار بنده­پروری و لطف ذوالمنن

در راه ملاحت تو دراز است پای شعر/ گیرم ره دعای تو، کوته کنم سخن

بادا بقای عمر تو چندان که دست وهم/ کوته شود زغایت آن عمر بافتن

قدرت بلند باد و ز لطف­ات در این جهان/ قدرم بلند کن که ندانند قدر من!] م.

جهان در غزلی دیگر (شمارۀ ۴۰۴) ظاهراً میران شاه بن تیمور (حکومت ۷۶۸- ۸۱۰) که در سال ۷۸۱ ق. حاکم خراسان و بعداً در سال ۷۹۵ ق. حاکم آذربایجان شد را نیز ستوده است. اگر ممدوح این غزل، به راستی میران شاه باشد، حتّی می­توان تاریخ زودتری برای مرگ او در نظر گرفت.

مینیاتور دورۀ صفوی کار رضا عباسی

در قرن ششم و اوایلِ قرن هفتم که سلغریان بر شیراز فرمانروایی می­کردند، زنان بسیاری به ویژه آبش خاتون (وفات ۶۸۴ ق.) و دخترش کردوچین (وفات ۷۳۸ ق.) نقش تعیین­کننده­ای در ادارۀ شهر بر عهده داشتند. به گواهیِ منابع معاصرِ جهان، بسیاری از زنان خاندان اینجو در حیات فرهنگی شیراز قرن هشتم هجری نقش داشته­اند (ابن بطوطه، صص. ۲۱۸- ۲۲۲). تاشی خاتون، مادر شاه شیخ ابواسحق، مدرسۀ خاتونیه را تأسیس کرد، حرم شاه چراغ را توسعه داد، قرآن­های نفیسی به این حرم اهدا کرد، و پیوسته در مجالس مذهبی عمومی حاضر می­شد. برخی از خویشاوندانِ زن جهان حتّی در دوران آل­ مظفر نقش­های سیاسی مهّمی بر عهده داشتند. یکی از این زنان دختر عموی جهان، خان سلطان، بود که به همسری شاه محمود (حکومت ۷۶۵- ۷۶۷ ق.؛ وفات ۷۷۶ ق.)، برادر کوچک شاه شجاع، درآمد، و مخفیانه از برادرِ همسر خویش، علیه وی، حمایت می­کرد. با نظر به این­که زنان خاندان اینجو از لحاظ فرهنگی و سیاسی فعّال بودند، به احتمال زیاد حضور آنان در محافل ادبی شهر نیز پررنگ بوده است.

دیوانِ جهان بزرگ­ترین دیوانی است که از زنی شاعر در ایران پیشامدرن به دست ما رسیده است (چاپ اوّل، تهران، ۱۳۷۳ ش.). جهان اساساً شاعری غزل­سراست. دیوانِ او شاملِ ۴ قصیده، ۱ ترجیع­بند، ۱ مرثیۀ بلند، ۱۲ قطعه، ۳۵۷ رباعی، و ۱۴۱۳ غزلِ عاشقانه است. از این دیوان چهار نسخۀ خطیِ معروف وجود دارد. کامل­ترین آن در کتابخانه ملّی فرانسه در پاریس (نسخۀ خطی ضمیمۀ فارسی ۷۶۳؛ بنگرید به بلوشه، سه، ص. ۲۲۳- ۲۲۲، شمارۀ ۱۵۸۰) است؛ نسخه­ای خطی که به پادشاه آل جلایر سلطان احمد بهادر بن شیخ اویس پیشکش شده است، از قرار معلوم بیش از ۱۴۰۰۰ بیت دارد و ظاهراً در زمان حیات شاعر منتشر شده است. به عقیدۀ ادگار بلوشه[۱] این نسخۀ اصلی دیوان است (بلوشه، سه، ص. ۲۲۲). هانری ماسه[۲] استنساخِ آن را متعلّق به روزگارِ حیات شاعر می­داند، و با توجّه به کیفیت عالی تذهیب آن، به احتمال زیاد همان نسخه­ای است که در اصل به محضر سلطان احمد بهادر، که به کتاب­دوستی مشهور بود، عرضه شد (ماسه، صص. ۴- ۵).

نسخۀ دیگر دیوانِ جهان، موجود در کتابخانۀ ملّی پاریس (نسخۀ خطی ضمیمۀ فارسی ۷۶۳؛ بنگرید به بلوشه، سه، ص. ۲۲۲، شمارۀ۱۵۸۱) شامل گزیده­ای از اشعارش (غزلیّات، قطعات، رباعیّات، و قصاید، مجموعاً در حدود ۱۳۰۰ بیت) است که به همراه همین تعداد ابیات از شاعری دیگر (احتمالاً یک شاعر زن) با تخلّصِ «بی­نشان» تجلید شده است. به نظر ادگار بلوشه، نسخۀ خطی ضمیمۀ فارسی ۷۶۳، به سبک مکاتب غرب ایران، در اواخر قرن هشتم هجری تذهیب شد، و نسخۀ خطی ضمیمۀ فارسی ۱۱۰۲ حدوداً در سال ۸۶۴  ق. در هرات استنساخ شده است. دوّمین نسخۀ نسبتاً کامل دیوانِ جهان، در حدودِ ۵۰۰۰ بیت است و در کتابخانۀ قصر توپقاپی در استامبول نگهداری می­شود. فهمی کاراتی تاریخ این نسخه را سال ۸۴۰ هجری می­داند (کاراتی، ص. ۲۱۵)، یعنی، چهار یا پنج دهه پس از مرگِ جهان. چهارمین نسخۀ موجود، دارای ۵۰۰ بیت و تاریخ استنساخِ آن حدوداً ۱۰۲۷ هجری است، به همراهِ مقدّمه­ای در ستایش شاه شجاع؛ این نسخه، که ادوارد براون[۳] (۱۸۶۲- ۱۹۲۶) آن را یافت، اکنون تحت عنوان نسخۀ خطی ج. ۳۲ (۶) در کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج نگهداری می­شود (براون، صص. ۲۳۷- ۲۳۸).

نسخۀ خطی دیوانِ جهان ظاهراً در هیچ­کدام از کتابخانه­های ایران وجود ندارد، این حقیقت حکایت از این دارد که در محافل دانشگاهی به اشعار او توجّه چندانی نشده است. تعداد معدود نسخِ خطی دیوان او بیانگرِ این است که شعر او، چه در زمان حیات و چه پس از مرگش، رواج چندانی نداشته است، اگرچه برخی از این اشعار، در تذکره­های نسبتاً قدیمی (مثل امیردولتشاه سمرقندی، صص. ۲۸۸-۹۰؛ فخر هروی، صص. ۱۲- ۲۳) آمده است. شعر­های او مانند آثار بسیاری از دیگر سرایندگان قرن هشتم هجری، تحت­الشعاعِ اشعار حافظ، یا شاید حتّی بیشتر زن بودن، قرار گرفته است.

جهان در شعرش وامدارِ سعدی (م. ۶۹۱) است، او دست ­کم در یک غزل (شمارۀ۲۳۰) آشکارا به سعدی اشاره می­کند[۴]. با وجود این، اشعار او به ویژه غزل­هایش، از حیثِ وزن، قافیه، و استعاره، شباهت زیادی به اشعار حافظ دارد؛ و معلوم نیست کدام­یک از دیگری اقتباس کرده­اند. با توجّه به این­که حافظ و جهان در یک دربار بودند؛ می­توان چنین پنداشت که از یکدیگر متأثر بوده­اند. گفتنی است که غزلیّات جهان­، بر خلاف غزل های حافظ، نشان اندکی از تصوّف یا عرفان، پیدا یا پنهان، دارند و در قیاس با او و دیگر شاعر هم­عصرش، عبید زاکانی (م. ۷۷۱ ق.)، از زهدِ ریایی زاهدان و صوفیان کمتر انتقاد کرده است.

شعر جهان­ از حیث سبک و زبان شبیه اشعار معاصرانش است امّا در سنجه با آن­ها، اشارات کمتری به خرابات و زندگیِ رندان دارد. از دیدِ استاد ذبیح­الله صفا (ص. ۱۰۴۸) شعر او آشکارا احساسات عاشقانه یک زن را آینگی­ می­کند، و کمال خجندیِ شاعر ظاهراً جهان را هجو کرده است، زیرا به باور او هرکه این اشعار را می­خواند درمی­یابد که سرایندۀ آن یک زن است (کمال خجندی، صص. ۳۹۴- ۳۹۵). انتساب الفاظ و عبارات رکیک به عبید زاکانی [در هجو جهان] از سویِ دولتشاه سمرقندی اشتباه می­نماید (دولتشاه، صص. ۲۸۸-۹) خاصّه آن­که این اشعار در دیوان عبید زاکانی وجود ندارد.

دیوان جهان دارای مقدّمه­ای به نثرِ فصیح است که به نظر می­آید خود شاعر آن را نوشته است، جهان در این مقدّمه از سُرایش گاه و بی­گاه اشعار در اوقات فراغت و نداشتن تمایل چندان به گردآوری آن­ها سخن می­گوید، زیرا این کار را در شأن خاتون­ها نمی­داند. با وجود این، وقت درمی­یابد برخی از خاتون­های عرب و فارس در گذشته اشعارشان را جمع­آوری کرده­اند، بر آن می­شود آن­ها را مکتوب کند، باشد که نام او را زنده نگه دارد[۵]. او از شمار اندک زنانِ شاعر ایرانی گله­مند است، اگرچه از شاهدخت پادشاه خاتونِ قتلغ­خانی (مقتول ۶۹۴ ق.)، که از ۶۹۱ تا ۶۹۵ هجری در کرمان حکومت کرد، و قتلغ خاتون (همسر حاکم ایلخانی الیجایتو، بنگرید به بلوشه، سه، ص. ۲۲۲؛ صفا، صص. ۶۵۸، ۱۰۴۷سه). در این مقدّمه همچنین از شاعره­ای «عایشه مقربی» نام، یاد کرده و دو رباعی از او نقل می­کند.


[۱] Edgar Blochet

[۲] Henri Massé

[۳] Edward Brown

[۴]. مراد غزل زیر است:

به رسم تضمین این بیت دلکش آوردم/ ز شعر شیخ که جانم به طبع دارد دوست

«ز دست دشمنم ای دوستان شکایت نیست/ شکایتم همه از دوستان دشمن­خوست». م

[۵] «. . . بنا بر این مقدّمات، چون این ضعیفه، جهان، بنت مسعودشاه به واسطۀ دست تطاولِ روزگار پای قناعت در دامن عافیت کشیده، روی دل در کعبۀ فراغت آورده، این بیت را شعار خود ساخت: وحدت گزین و همدمی از دوستان/ تنها نشین و محرمی از دودمان مخواه. در هر صورت که روی می­نمود فکری زیادت می­شد؛ خاطر را گاه­گاه قطعه­ای چون حال عاشقان بی­سامان و چون ضمیر مشتاقان پریشان و چون دل اهل نظر شکسته و مانند امید ارباب هوش بر بی­حاصلی بسته، در بیان ملالتی که تصاریف لیل و نهار روی می­نمود از برای مشغولی خاطر املا می­کرد و حقیقتی بر لباس مجاز می­آورد و به آب اظهار وصف­الحال آتش غصّۀ ایّام را تسکین می­داد و هرچند جمعی که به واسطۀ قصور همّت در ملاحظۀ صورت آن بازمانند و به حسب قلّت استعداد، نقاب از چهرۀ مقصود آن گشودن نتواند، هرآینه این غرایب از قبیل معایب شمرند . . . و نزد ارباب علم و خداوندان عقل و ادب واضح و لایح باشد که اگر شعر فضیلتی خاص و منقبتی بر خواص نبودی، صحابۀ کبار و علمای نامدار در طلب آن مساعی مشکور و اجتهاد موفور به تقدیم نرساندندی، امّا چون تا غایت به واسطۀ قلّت مخدرات و خواتین عجم مکرر در این مشهود شد، این ضعیف نیز برحسب تقلید شهرت این قسم را نوع را نقصی تصوّر می‌کرد و عظیم از آن مجتنب و محترز بودمی، امّا به تواتر و توالی معلوم و مفهوم گشت که که کبریِ خواتین و مخدراتِ نسوان هم در عرب و هم در عجم به این فن موسوم شده­اند، چه اگر منهی بودی جگرگوشۀ حضرت رسالت، خاتون قیامت، فاطمه زهرا رضی­الله عنها تلفّظ نفرمودی به اشعار . . . و تمامی خواتین عرب شعر فرموده­اند و در عجم عایشۀ مقربه . . . و دیگر خواتین عجم مثل پادشاه خاتون و قتلغ شاه خاتون . . .». م